مــــــــــــهـــــــــــــــــــرانمــــــــــــهـــــــــــــــــــران، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

پــــســـرم تـــــاج ســــرم مهران

مهران و خاطراتش در هفت ماهگی با عکس های هفت ماهگی

سلام مهران جان ماشالله  هر روز شیطونتر و بلاتر میشی و من وقت پیدا نمیکنم که وبلاکت را به روز کنم خوب برم از کارها و که میکنید بگم مهران در هفت ماه و دوازده روزگی دندانت در امد این چند وقت خیلی قر میزنی و گریه میکنی  مهران جان دیگه چهار دست و پا راهت راه میره با سزعت کل حال را دور میزند  وقتی تو اشپزخانه باشیم شما چهار دست و پا میاید اشپزخانه و ما را نگاه میکنید و میخندید که شما هم امدید اشپزخانه  چند روز پیش بابا بند سیار را اورد تو حال و شما چیز جدید ببینید ذوغ میکنید و با سرعت به طرف وسیله جدید میرید ... شما بند سیار را دیدید و به طرف بند رفتید من که مواظب شما بودم شما میله بند را گرفتید و بلند شدید البته من ز...
28 ارديبهشت 1393

هشت ماهگیت مبارک باعکس

سلام مهران جان هشت ماهگیت مبارک روزها مثل برق میگذرد چه زود گذشت امروز داشتم عکس ها روزها که تازه متولد شده بودی را میدیدم چقدر کوچلو بودی پیش خودمان باشه حالا قشنگتر شدی  مهران جان امروز بردمت مرکز بهداشت وزنت 9100و قدت 73/5 بود گفت همه چیزت خوبه . الان بیدار شدی و دیگه نمی توانم پا لپتاب بشینم و عکس بزارم اما بعدا برای عکس گذاشتن میاییم302. 08 این عددها را شما نوشتید دوست دارم       ...
28 ارديبهشت 1393

شیطونی مهران با عکس شش ماهگی

سلام مهران مامان   خوشکلم    زندگیم     خیلی دوست دارم  مهران جان روز ها میگذرد و شما داری بزرگ تر و اقا تر میشید  مهران جان شما حالا هفت ماه و دوازده روز تان هست سرماخوردگی شما خیلی طول کشید و و تاحالا هم ابریزش بینی دارید  فکر کنم حساسیت هست..... مهران جان خیلی دوست داشتنی شدی همش کارهای عجیبی و شیطنت میکنی یکم از شیطنتهایت بگم که امروز ظهر خواب بودی من و بابا تو اتاق بودیم و یک  دفعه یه صدایی امد. امدم تو حال دیدم بیدارشدید رفتید سر خرما سه تا چهار خرما برداشتید رو روفرشی له کردید یکم خوردید و بقیه اش هم تو کاسه فشرده کردید وای ان موقع خیلی از دست شما خندیدم  یه کار دیگه که ...
26 ارديبهشت 1393

پسرم مثل مامان شجاع باش...

سلام مهران خوشکلم امروز شما هفت ماه بیست و هفت روزتان هست من در تدارکات جشن دندونیت هستم بیشتر کارها را من و مامی جون ا  ت داریم انجام میدیم انشاالله بزودی  مهمانی رابگیرم  مهران جان پنج شنبه اسب مامان مسابقه زیبایی در اشکذر داشت که مقام سوم را اورد که من میخواستم اسبم اول بشه اما نشد وقسمت نبود امسال سال سوم هست که اسب مامان تو مسابقه شرکت میکند و هر سال مقام میاورد ... اسبم که مقام اورد شما را بغل کردم و رفتم تو میدان و همراه اسب عکس انداختیم شما در حال عکس انداختن  از صدای مجری ترسید زدید زیر گریه .انشاالله بعدا عکسش را گرفتیم در همین پست میذارم.    راستی   دیگه امروز فردا هست اسب...
24 ارديبهشت 1393

خبر های خوب از مروارید

مژده مژده خبر خبر  اولین مروارید گل پسرم داره در میادامروز هفت ماه و دوازده روزش هست    چطور فهمیدیم داری دندان در میاره دیدم اسهال داره مامانم گفت که شاید دندان داره در میاره نگاه کردیم یه مروارید کوچولو داره در میاد اندازه یه سر سوزن  سمت راست  نیش زده   هورااااااااااااااااااااااا  وای چقدر خوشحال هستم خدا راشکر  
6 ارديبهشت 1393

سرماخوردگی مهران

سلام مهران جان هفته پیش که گذشت پایان هفت ماهگی و سرماخوردگی  مهران جان دوشنبه بود که سرماخوردید ما شما را شب بردیم دکتر و برای شما دارو نوشت تا فردا همین جور حال شما بدتر شد و ابریزش بینی من عصر رفتم باشگاه وقتی برگشت مامانم گفت که شما استفراغ کردید دوباره شمارا بردیم دکتر که دوست بابا بود و ویزیت برایمان مجانی شد دکتر چند تا دیگه دارو اضافه کرد و گفت که چند روز میشه که بهتر شوید تو این چند روز شمما هیچی نمیخوردید حتی شیر لپ های شما اب رفت تو این چند روز وقتی شما بردیم  دکتر 9400 وزنت بود اما دو روز بعدش وزن شما 8900 شده بود نیم کیلو وزن کم کردید بمیرم برای تفس کشیدن برای شما خیلی سخت بود دارو دادن هم هم با گریه همراه بود چهارشن...
6 ارديبهشت 1393
1